در بحث ولایت فقیه دیدگاههای گوناگونی در مورد حدود اختیارات ولی فقیه مطرح میباشد. برخی ولایت فقیه را در امور حسبیه ثابت میدانند (1)
برخی دیگر ولایت را در حد انجام امور مربوط به جامعه و رفع ضرورتهای آن به عنوان احکام ثانوی گسترش میدهند. گروه دیگر با اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه بر این باورند که دایره اختیارات فقیه صاحب ولایت، محدود به احکام اولی و ثانوی و قوانین مدون نیست، بلکه دایره وسیعتری را شامل میشود حتی تا جایی که اگر مصالح اهم مسلمانان با یکی از احکام شرعی که از نظر اهمیت، در رتبه پایینتری قرار دارد، در تزاحم قرار گیرد، ولی فقیه میتواند برای حفظ مصالح اهم، به طور موقت حکم شرعی اولی را تعطیل کند، مثلاً اگر مسجدی در مسیر قرار گرفت و برای تعریض خیابانها، نیاز به تخریب مسجد باشد، کسی که قائل به ولایت مطلقه فقیه نمیباشد، نمیتواند حکم به تخریب مسجد نماید، مگر این که تخریب به حد ضرورت شدید برسد و به اصطلاح کارد به استخوان برسد، ولی طبق ولایت مطلقه فقیه، اگر مصلحت در تخریب مسجد باشد، فقیه میتواند حکم به تخریب دهد، هر چند به حد ضرورت نرسیده باشد.
امام خمینی (ره) بعد از ذکر این مثال میفرماید: "اگر بخواهیم در این گونه امور دایره ولایت فقیه را به احکام ثانوی محصور کنیم، هرگز نمیتوانیم تمدن داشته باشیم و همواره جامعه اسلامی دچار رکود، درماندگی و عقب افتادگی خواهد بود".
لفظ مطلق و مطلقه در لغت به معنای آزادی، رهایی و ارسال است، و موارد استعمال فراوانی دارد، که باید با دقت در معنای آن (با توجه به مورد استعمال) راه را بر هرگونه سوء فهمی مسدود نمود، به طور مثال به رژیمهای فاقد قانون اساسی و با حکومت سلطنتی نیز مطلقه گفته میشود، ولی در نظام ولایت مطلقه فقیه، ولایت مطلقه، مقید به مصالح عام مسلمانان و احکام الهی است. چنین نیست که بدون هر قید و بندی باشد، از این رو قابل کنترل است. معنای مطلق بودن ولایت این است که
اولاً: فقیه ملتزم است همه احکام اسلام را تبیین نماید.
ثانیاً: ملتزم به اجرای احکام الهی باشد.
ثالثاً: برای تزاحم احکام چاره اندیشی نماید؛ یعنی اگر دو حکم الهی با یکدیگر تزاحم داشته باشند، ولی فقیه حکم اهم را اجرا میکند. تفاوت دیگر ولایت فقیه با ولایت پیغمبر و امام معصوم (ع) این است که بیعت با پیامبر و امام معصوم (ع) هیچ گاه قابل زوال نیست، زیرا آنان از مقام عصمت در علم و عمل برخوردارند. ولی بیعت با فقیه حاکم اولاً تا وقتی است که امام معصوم ظهور نکرده باشد؛ ثانیاً در عصر غیبت تا زمانی است که در شرایط رهبری فقیه خللی پدید نیامده باشد. شرایط فقیه جامع الشرائط عبارتند از:
اجتهاد مطلق، عدالت مطلق، قدرت مدیریت.
از حیث اختیارات، تمامی شؤون و وظایف امام (ع) که مربوط به مقام حکومت و ولایت بر مسلمانان است، برای فقیه ثابت است مگر این که طبق دلیل ثابت شود که شأن و یا وظیفهای خاص، مختص معصوم باشد.
این نوشتار با استفاده از کتاب ارزشمند "ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت" تألیف آیت الله جوادی آملی نگارش یافته است. توصیه میشود این کتاب را مطالعه کنید.
البته از ولایت مطلقه، تقریر و تفسیرهای دیگری نیز شده است، مثلاً بعضی دایره ولایت را به امور فردی و اجتماعی تعمیم دادهاند، اما بعضی آن را فقط در شئون اجتماعی دانستهاند.
پینوشتها:
1 - امور حسبیه اموری هستند که خداوند راضی به معطل ماندن و انجام نشدن این امور نمیباشد و شرع مقدس انجام آنها را خواسته و فرد معینی را برای اجرای آن تعیین ننموده است، مانند امر به معروف و نهی از منکر، قضاوت، افتا و امور مربوط به سرپرستی ایتام بیسرپرست.
تغییر نام این بخش
کاربران گرامی
این بخش به منظور ارسال و دریافت سوالات مربوط به سایت و مسائل کاربری آن تهیه شده است و با اینکه این مساله در اولین مطلب انجمن توضیح داده شده بود
برخی کاربران برای طرح سوالات دینی خود به صورت یک نفره از این بخش استفاده می نمودند
لذا عنوان این بخش از انجمن به مشکلات سایت تغییر یافت
لطفا سوالات دینی خود را در بخش ارسال پرسش مطرح نمایید.
سجاد پالیزدان ::: جمعه 86/12/3::: ساعت 4:4 عصر
نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 1
کل بازدید :23974
بازدید دیروز: 1
کل بازدید :23974
>>اوقات شرعی <<
>> درباره خودم <<
>> پیوندهای روزانه <<
>>لوگوی وبلاگ من<<
>>لینک دوستان<<
>>لوگوی دوستان<<
>> فهرست موضوعی یادداشت ها <<
>>آرشیو شده ها<<
>>اشتراک در خبرنامه<<
>>طراح قالب<<
1- با توجه به اینکه ولایت مطلقه از آن خداوند است، آیا اصلاً ولایت مطلق برای انسان معنا دارد؟ (دراین خصوص منظور بنده نفی ولایت پیامبران و فقها نمی باشد بلکه نفی ولایت مطلق است)
2- با توجه به اینکه بیان می شود ولایت مطلقه در حدود قانون اساسی یا نسبت به مردم عامی می باشد آیا با وجود این دو قید محدود کننده باز هم چنین ولایتی مطلق است؟
3- با توجه به سوال فوق که گفته میشود ولایت نسبت به مردم مطلق است، آیا این مسئله این را به ما نمی گوید که دو فرض که جمع آنها محال است با هم جمع شده اند؟ (اجتماع نقیضین و جمع نسبی و مطلق یعنی ولایت پیامبران و امامان و فقها بر مردم در عین حال که مطلق است نسبی است.)
4- چرا مالکیت انسانها را تبعی میدانیم ولی ولایت را مطلق؟